عید بود و سبزه ­ها
مخملی قشنگ و ناز
در نگاه سبزشان
یک سبد پیام و راز
 
آسمان پر از امید
کوچه­ ها پر از بهار
خنده­ های صورتی
بوسه­ های بی­شمار
 
قلب­ هایی از بلور
هفت سنگ و خنده­ ها
نغمه ­های شاد شاد
بر لب پرنده­ ها
 
تا که ابر تیره­ای
دیده شد در آسمان
بمب­ های قهوه ­ای
ریخت تند و بی ­امان
 
از لبان سبزه­ ها
خنده را به کینه چید
من شدم در آن بهار
خواهر دو تا شهید!


زهره قلخانباز